ای ساگی آرامم کن
دیوانم رامم کن
من خسته حیامم
ساگی تو رامم کن
گمگشته در خیشم
ساگی تو پیدایم کن
با ساغر شیدایی
سرمستو شیدایم کن
در سینه پنون کردم پریاد آوازم را
مهزه خدا و
روزگار مشکن دگر سازم را
آوازم را
من مرغ خوش آوازه این شهرم میدانم میدانی
از رنج این خاموشی میگریم در خلوه پنهانی
از جان ما چه خواهی ای دست بیرهن زمونه
تا کهی به تیر نا میگیری قلب ما نشونه
در سینه پنون کردم پریاد آوازم را مهزه خدا و
روزگار مشکن
دگر سازم را